نقد و بررسی حكايت های ملانصرالدين 10 – ملانصرالدين و اميد به خدا
حكايت های ملانصرالدين 10 – ملانصرالدين و اميد به خدا
حکایت های ملانصرالدین – 10. ملانصرالدین و امید به خدا
ملانصرالدین، شخصیتی داستانی و بذلهگو در فرهنگهای عامیانه ایرانی، افغانستانی، ترکیهای، ازبکی، عربی، قفقازی، هندی، پاکستانی و بوسنی است که در یونان هم محبوبیت زیادی دارد و در بلغارستان هم شناخته شدهاست.
ملانصرالدین در ایران بیش از هر جای دیگر به عنوان شخصیتی بذله گو اما نمادین محبوبیت دارد.
دربارهٔ وی داستانهای لطیفهآمیز فراوانی نقل میشود. این که وی شخصی واقعی بوده یا افسانهای روشن نیست. برخی منابع او را واقعی دانسته و هم روزگار با تیمور لنگ (درگذشته ۸۰۷ ق) یا حاجی بکتاش (درگذشته ۷۳۸ ق) دانستهاند. در نزدیک آقشهر از توابع قونیه در ترکیه محلی است که با قفلی بزرگ بسته شده و میگویند قبر ملانصرالدین است.
او را در افغانستان، ایران، ازبکستان و جمهوری آذربایجان، ملانصرالدین، در ترکیه نصرتین هوجا (خواجه نصرالدین) و در عربستان جُحا (خواجه) مینامند. مردم کارها و حرکات عجیب و مضحکی به او نسبت میدهند و به داستانهای او میخندند. قصههای ملا از گذشته است.
. ملانصرالدین و امید به خدا
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدایمهربان هیچکس نبود. بعد از گذشت سالها بهروز پسر ملّانصرالدّین و همسرش که حالا برای خودش نوجوان رعنایی شده بود، بدون برنامهای برای آینده تا لنگ ظهر میخوابید و بعد هم به کوچه میرفت. صبح تا غروب سر کوچه میایستاد و وقتش را بیهوده میگذراند. مادر بهروز همیشه میگفت: «من در تعجّبم که این کارهایت به چه کسی رفته! چرا دنبال درس و کار و زندگی نیستی؟! » بهروز هم میخندید و جواب میداد: «از فردا حتماً درس میخوانم و شاگرد اوّل میشوم.»
حکایت های ملانصرالدین – ملانصرالدین و امید به خدا در دیجیکالا
امتیاز و دیدگاه کاربران حكايت های ملانصرالدين 10 - ملانصرالدين و اميد به خدا